ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

مرگـــــــــــــ

خیلی ضعیف شدم ...

در برابر هر فوتی ... روزها ذهنم درگیره ... وساعت ها اشک میریزم ...

دیروز تولد والده بود ...روز خوبی بود ... بعد از مدت ها ... روز خیلی خوبی بود ...

امروز صبح اما ...

:'(

یکی از همسایه هامون تو راه مشهد تصادف کردن ... پدر خونواده ... به رحمت خدا رفته ... مادر پدر خونواده هم همین طور ...

پسر خونواده که 13 سالست هم رفته تو کما ... وفقط مادر خونداده از بیمارستان مرخص شده ...

همه همسایه هامون جمع شدن ... نمیدونم چرا انقدر گریه ام طولانی شده ...

شاید چون دیدم وقتی عمو حهاندارم رفت خالم چه قدر سختش شد و هنوزم که هنوزه بعد از  دوسال تا اسمش میاد گریه اش میگیره ... 

یا وقتی عمو علی رفت ... خیلی ناگهانی... وزن عمو هی میگفت دیگه تنها شدم ...

خدایا .. خودت پسر کوچولوشونو شفا  بده ...اون مادر خیلی تنها میشه اگه اونم بره ...

یاد علی یادگاری بخیر ... یاد پارسا 

یاد مامانی . مادر جون ... یاد عمه معصومه ... 

پ.ن : برای شفاشون دعا کنین ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

او می آیــــــد ... به زودی :)

قبل تر ها .. همان روز ها که دلم پاک تر بود و توفیق مطالعات دینی ام روز افزون تر ...

پدر برایم کتابی را میخواند و توضیح میداد ... با مضمون ظهور مولایم ...

بعضی از بخش هایش شیرین ... برخی تلخ .. برخی رعب آور و برخی امید بخش بودند ...

با مرگ شارون ملعون ... بنا برخی مستندات ... یکی از نشانه های فرعی ظهور سرورمان ... به وقوع انجامید ...

و آغازی است بر پایان صهیونیسم : )

اللهم عجل لفرج مولانا صاحب العصر والزمان ....

پیوست یک     پیوست دو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مثل هر شبـــ ...



مدت زمان: 22 ثانیه

دریافت

گوش کنید

دریافت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

السلام علیک یا امام رئوف

ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به دریا مانده

باز دلتنگ جوادم که در این شهر غریب
به دلم حسرت یک گفتن بابا مانده

دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد
به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده

جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده

مادرشچشم به راهست که آبش بدهند
وای از حرمله آنجا به تماشا مانده

شعله ور می شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دختر نوپا مانده

دختری می دود و دامن او می سوزد
ردّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده

این طرف غارت و سیلی  نگاه بی شرم
آن طرف بر نوک نیزه سر سقّا مانده

حسن لطفی

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی

 ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ

إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی

 ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ 

یوسف 53

پ.ن : الهی ... وربی ... من لی غیرک ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

خلا ء

کسی بلیط رفتنی به دست من نمی دهد
به آرزوی یک جــــوان خــــام تن نمی دهد

بلیط ماندن است مانده روی دستهــای من
در این همه مســـافــــر حرم نبود جای من؟

«سـلام نسخه» را بـبـر بـبـیــن دوا نمی دهد؟
از او بـپــرس ایــن مـریـض را شفـــا نمی دهد؟

چقدر تـــا تو با قطــارهـا سفـر کند دلش؟
چقدر بـگـــذرنـد زائـــرانـت از مـقــــابلش؟

چقدر بـــادهـــای دوریـــت مچـــالــه اش کنند؟
و دوستان به روزهـــای خوش حواله اش کنند؟

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان