+خیلی وقنه دیگه بهش نمیگم میشه باهام حرف بزنی ... یا حتا میشه شعر بخونی ...

+خیلی وقته بهش نمیگم بیا عکس بگیریم ... آخه میدونم هیچ کدومشون قرار نیست پرینت بشن ... و یا حتا آرشیو ...

+خیلی وقته حتا حالم رو هم نمیپرسه ..  خیلی وقته دردودل نمیکنه و وقتی میفهمم ناراحته ... راز داری میکنه و نمیگه ... 

+خیلی وقته عوض شدیم... هرچند کتمان میکنیم .. ولی فک کنم فهمیده باشیم که مبدا تحولات راه مارو جدا کرده ...

+خیلی وقته همه ی حرفایی که نگه داشته بودم تابزنم مستمعی  نداره ... وحتا اگه داشته باشه ... رغبتی برای گفتنشون ندارم دیگه  ... 

+ خیلی وقته که با حرف نزدن آرومتر میشم تا با حرف زدن ...

و حتا اون اینو هم نمیدونه ... کسی که خیلی چیزا رو میدونه ...

.

.

این قصه یه نفر نیست ...

.

.

 درست میشه .. 

.

.

همه چی تغیر کرده ... 

.

.

  یکی از بدترین های زندگیم .. بیشتر از بهترین ها دلسوزی کرد ...

اما ... بهترین ها از ترس ناراحتی من سکوت کردن  ... امام صادق میگن ... رفیقت باید آیینت باشه.. بدیهاتو بروت بیاره .. عیبتا تو بگه ... بهترین ها عیبامو نمیگن نگفتن و قطعا نخواهند گفت  ... آیندم براشون مهم نیس ... پوشالین  ..بدترینِ  اونقت .... 

.

.

همه چی تغیر کرده ...

.

.

خدا شکرت که هستی ... عبدتم