غروب جمعه همیشه ...

حال و هوای بدی دارد ... و ما همیشه با رفتن به خانه بزرگتر ها .. سعی میکنیم فراموش کنیم غربت غریب عصر جمعه را ... 

اما ...

غروب جمعه امروز اما .... نوعی دیگری است ...

بعد از بیست و اندی روز  که هوای پاک خورده ای و از طبیعت نو بهار لذت برده ای  .... فردا باید بری در آلوده شهر تهران ... سوار مترو شوی 

و شلوغی اول صبح را تحمل کنی و برسی به دانشگاه ... 

و باز روز از نو و روزی از نو ...

خدا کند همه آنهایی که ازشان متنفرم ... فردا مقابل چشمم نیایند : )

تنها دلیل شادیم برای فردا ... دیدن گروه خاص جانمان است ... 

و آن لحظه های دوستداشتنی ...