ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

کرببلا نبر زیادم ...جوونی مو پای تو دادم

به طرز وحشتناکی دارم خودمو میزنم به اون راه ...

میخوام فک کنم برام مهم نیس که شب جمعه است و بازم کربلا نرفتم و

اصلا تا مهم نیست کهتا بعد عروسی مریم پدر حتا نمیخوان در موردش حرف بزنم ... 

میخوام خودمو بزنم به اونراه ...

ولی هر طرف میرم ... تهش ختم میشه به دلدارم ...

در دیوار اتاقم ...

صدای روضه ای که محمد مهدی داره گوش میده تو اتاقش ...

پستای بچه های اینستا ...

شبای قدر حاج آقا ی محمود آبادی واعظ خوب مسجد محله قدیم مامان اینا ... یه حرفی زد چارستون بدنم لرزید ... "شب شهادت مولا بود ... مریدای آقا جلوی در خونه منتظر بودن خبر بهبود آقا رو بشنوند و ریز ریز گریه میکردند .. آقامون امام حسن سلام خدا وندبهشون اومدند و خواستن که جمع متفرق بشه و به خونه هاشون برن ... همه رفتن ..  یه نفر مووند ... اون یه نفر گفت من تا روی آقامو نبینم نمیررم ... " همین قدش بسه برا من  . ..

من اگه روی آقامو نبینم ... نمیرم ... از یادم نمیرره که شب جمعه ها داره دونه دونه میگذره و من هنوزم یه کربلا نرسیدم  . 

انقدر درررر میزنم این خونه رو ... تا ببینم روی صاحب خونه رو ...

#آه 

:'( 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

میلاد

آدم روز تولدش فک میکنه قراره یه اتفاق خاصی بیافته   ... مثلا مامانش بگه من سر کار نمیرم و میمونم خونه غذای مورد علاقتو درست کنم ... یا باباش بگه امروز بی خیال کارام بریم باهم دور دور ... یا داداشش بگه همه چی باشه واسه یه وقت دیگه .. یه ناهار دوتایی بریم بزنیم به بدن ... چیزای کدچیک ولی متفاوت با روزای دیگه ... فک میکنه قراره چی بشه روز تولرش ... ولی خوب هیچ کدوم اینا که اتفاق نمیافته ... به کنار ... اونایی که منتظر بودی تولدتو یادشون باشه و تبریک بگن هم یادشون نمونده  ... الحمدلله ... مهم اینه که یسال بزرگتر شدیم . ایشالا امسال ... سال خوبی باشه برام ... و پر از روزای بدون گناه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان