ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

نه ...

نه مادربزرگ نه ... نمیتوانم بیایم

اینجا همه چیز خوب است  نگران نباشید
شمارا بخدا انقدر پیغام نفرست برایمان ... من اگر نمیایم بهشت زهرا برای این نیست که دوستتان ندارم ... شما که بهتر میدانید علاقه ام را ... من من هنوز ترســـــو ام ... درست است که همه میگویند قوی تر شده ام -آنقدر که دیگر اشکهایم را نمی آورم سر سفره مهربانی خانواده تا باهم مزه مزه اش کنیم ... نه اینکه فکر کنی دورشدم ازشان .. دوصد برابر نزدیک شدیم ولی دلم طاقت گفتن نمی آورد- من قوی شده ام درررست ... اما نه آنقدر قوی که وقتی نزدیک بهشت زهرا میشوم یادم نیاید همه آن روز های شوم را ... نه مادربزرگ نه ... نمیتوانم ... دلم طاقت نمی آورد یعنی ... جای دستهایت روی شانه ام خالی است هنوز، که به صبر دعوتم کنی و بالحن خاص خودت بگویی مامان جان الآن که گریه به کارش نمی آید ... تبارکت را بخوان ...
نه مادربزرگ هنووووز نتوانسته ام کابوس های بعد از بهشت زهرا را دور کنم ... نه ... هنوز تا مدت ها ترس برمن غلبه میکند و نمیگذارد آرامش میان قلب مدعی الاسلامم وارد شود ...
.
.
نه سوم رمضان است نه سیزده مرداد ... اما همین که دی ماه است ... یعنی تو در خانه هامان سرک میکشی ...
مامانی جان ... حواستان هست که هفته دیگر میلاد مادر است ... من هنوز یاد نگرفته ام بهترین کادو برایش چیست ... این روزها حتا باارزش ترین هدیه ها هم شادشان نمیکند ... این روز های پر از بی شما بودن ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده است ...

روزهای زندگی بالا وپایین زیاد دارد ... این را همان کودکی فهمیدم .. بعد از سرسره بازی های عصرانه هر روز در حیاط خانه پدر بزرگ ...

خیلی نگذشته بود که که فهمیدم  

توکل که باشد سرابالایی هایش هم به آسانی میگذرند ... 

 توکلم خیلی پایین است ... شاید هنوز به یقین نرسیده ام ... 

معنی این همه آشفتگی را خودم هم نمیفهمم ... 

دلم گرفته به خود قول داده ام اما 

برایتان ننویسم چه بادلم کردند ...

محمد علی بهمنی 

 عمری است گرفته ای ... مبادا رها کنی ...

آشفتم ... دعا کنید .. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان