ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

برات کرببلا را فقط رضا (ع)دارد ....


دل پیش تو بهانه ی غربت نمی کند
ای دلبر همیشگی و دلبخواه من

از بنده زادگان توأم ثامن الحجج
بیجا نگفته ام که تو باشی اله من

با تو چه زود ناز مرا می خرد خدا
ای تا حریم قرب خدا شاهراه من

ناراضی از کنار تو هرگز نرفته ام
نومید کی شود ز عطایت نگاه من

من در حریم قدس تو تطهیر می شوم
می ریزد از دعای تو بار گناه من

گفتی برای دیدن من زود می رسی
ای انتظار لحظه ی مرگم گواه من
 
اینجا مدینه، مکه، نجف یا که کربلاست
اینجا بهشت روی زمین جنت الرّضاست
     *** حسن علیپور *** 
     

   

عازم ..کوی حضرت ثامن الححج هستم ....

و دعا گوی همتان ...وهمچنین نائب الزیاره ..هستم ...

عهد کرده ام اینبار ...برات کربلا را بگیرم .. .

دعا کنید ..صدایمان را بشوند ...

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

آقای رییس جمهور ....!

امیدوارم ....اهداف مارا فراموش نکنید ...

مبارکتان باشد ریاست جمهوری ..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

سیدالساجدین ...

بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد

بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی - لقبری...
دل مرده ی ما کمی جان بگیرد

...و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب
الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک

انا لا انسی ایادیک عندی
الهی تصدق علیّ بعفوک

الهی و ربی علیک رجائی
الهی تصدق علیّ بعفوک...»

لباس مناجت را هر که باید
شب پنجم ماه شعبان بگیرد

تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما

لطیفیان

+ : اولین رأی زندگیمو دادم ...
     به دکتر علی اکبر ولایتی ...

مرد اخلاق انتخابات ....  : )

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

ای آفتاب علقــــــــمه، روحی لــــک الفدا

نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد
بهشت در به در کوچه های دنیا شد

برای این که به پای تو بال و پر بزنند
در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد

همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست
نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد

نگاه کن که تمام دلم طلا گردد
که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد....

از بچگی ...شب های تاسوعا ...صداای گریه ام حالی دیگر داشت  ...

فدای شرمدنگیتان در برابر ارباب ....

           آقای علم به دوش ...

                   میلادتان مبارک ...

            

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

آقای من ...

دلم بیشتر از قبل 

خیلی بیشتر ....

برایتان تنگ شده ...

       سالروز میلادتان مبارک ....ارباب آزاده  .... 

             

+ :در صف نشسته ایم و به دستت نگاهمان ...

اخذ برات کرببلا وقت میبرد ...

+:   علاج تشنگیم را فرات هم نکند

تنور سینه ی من داغ کربلا دارد ....

به سینه می زنم و حلقه می زنم بر در

در این معامله یک دست هم صدا دارد ....

دلم هوای حرم کرده خوب میدانم، 
برات کرب و بلا را فقط رضا دارد.....               

حسن لطفی

+: چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

تب و تابـــــ ـــ ــ

کاش حواسمون باشه ...به کی میخوایم رأی بدیم ...

کاش ملاک هامون  "انقلابی-اسلامی" باشند .... نه فقط انقلابی خالی  ....

کاش هر کس تخریب مکرد ...به جای تاییدش ....ردش میکردیم ...

کاش این تعصب لعنتی ... از بین میرفت ....

کاش به حرف های رهبری بدون غرض ورزی گوش میدادیم ...

کاش الکی کسی رو گنده نمیکرذیم ...

کاش یه خورده ...یه خورده کوچولو  به اخـــــــــــــــــــــــــــلاق با این عظمت ... توجه داشتیم ....

انتخابات پیش رو ... خیلی خیلی مهمه ... 

خدا عاقبت به خیرمون کنه ....

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

:) تلخند ...

در یه زمانی ...یه بنده خدایی هــــــــــــــــــــی میگفت :

بگــــم ؟؟؟؟ بــــــــــــــــــــگم ؟؟؟

جدیـــــــــــدا یه بنده خدایی ورژن نو شو آپلود کرده با این عنوان که :

نذار بگم ....نــــــــــــــــذار بگم ...نذار ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مبعث ...

عیدتون مبارک 

مهربانم! چشم بارانی چه می آید به تو
این ردای سبز روحانی چه می آید به تو

آن نگاه زیر چشمی با وقارت می کند
این تبسم های پنهانی چه می آید به تو

حرکت آن خال مشکی با تکان های لبت
تا که شب «والیل» می خوانی چه می آید به تو

موی مجنون، ریش درویشی چه می آید به من
ناز لیلا، اخم سلطانی چه می آید به تو

اخم کن! آخر نمی دانی که وقتی ابرویت
چین می اندازد به پیشانی، چه می آید به تو

بی قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!
گرچه آرامی، پریشانی چه می آید به تو

قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه
با سواران خراسانی چه می آید به تو

خال تو آن نقطه ی پایان دفترهای ماست
خال در این بیت پایانی چه می آید به تو
***قاسم صرافان***

 

من یک "خواب" خیلی معمولی ِ معمولی که میبینم ....آن هم نه خواب ائمه را ...فامیلی ...عزیزی ...(خصوصا رفتگان)

....تا بیست دقیقه بند بند بدنم میلرزد ...

حالا تصور کنید که پیامبر در "واقعیت " بعد از صحبت با روح الامین ...چه حالی شده اند ....

و از آن بالا تر ....بعد از سخن گفتن با خود معبود ....

فکر کردن به آن هم ...مو به تن سیخ میکند ....

البته عظمت وجودی ایشان خیلی بیشتر از ما کم ظرفیت هاست ...

ولی خوب ...

اللهم صل علی محمد وآل محمد 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

من بچگی هامو دلم میخواد ....

راستش را بخواهی ...بیشتر از آنکه دلم برای شما تنگ شده باشد ...برای خودم تنگ شده ...

برای دختر بچه ای که سر و تهش را میزدی سرش روی زانوان تان بود ...و به چشمانتان خیره میشد ... و محبت میگرفت ....

دلم برای خودم تنگ شده ...خودی که دست شما را روی سرش حس میکرد...

خودی که درس و مشقش بودید ... اگر بودید ...

راستش را بخواهی بیشتر از آنکه دلم برای دست های پینه بسته و با محبت  تان تنگ شود ...

برای دست های خودم تنگ شده .... که دست هایتان را میگرفت و با صدای قصه هایتان به خواب میرفت ...

دست هایی که خیلی وقت است طعم مادربزرگ داشتن را نمیفهمد ...و نمیداند لمس دستهای که سراسر شور زندگی اند چه لذتی  دارد ... با هم که تعارف نداریم ...

دلم برای خودم تنگ شده وقتی که 16 سالم شد ... و گرمارود بودیم ...و تبریک بی مانند تان ...و چه قدر خندیدیم به تولد بدون کیک من که خلاصه میشد در یک کاسه خربزه و چند تا نوشمک ....که  عاشقش بودید ....

که ای کاش هر سال اینگونه میلادم را جشن میگرفتم بدون شمع و کیک ولی با شیرینی وجود شما ...

خیلی دلم برای خودم تنگ شده ...خودی که شمارا داشت ...مامانی را داشت عمه را داشت ...عمو جهاندر را هم ...

خودی که حالا بزرگ شده ...دانشجو شده ...راننده شده ...شاغل شده ....

و مایه افتخار برای شما ...من نوه سید فیروزه ام بلاخره ...

 میبینی مادر بزرگ ...میبینی که به همه قول هایم وفا کردم ...

کاش بودید ...و سرم را در آغوشتان میگرفتید و برایم قصه میگفتید .... هیچ خوب نبود ...آن بزرگ شدن معهود ...

بیشتر تنها شدم ...بیشتر دلتنگ .... بیشترمأنوس با غصه  ...

2 سال میگذرد از رفتنتان  و 2 سال و یک ماه و بیست روز از آخرین باری که صدایتان راشنیدم ...و اسمم را صدا کردید ...

طاقتم کم شده برای دیدار شما ...ولی هنوز آنقدر جرأت پیدا نکره ام که دعا کنم بیایم پیش شما وبقیه ....

راستش را بخواهید مرگ ...با همه این اتفاق ها .... هنوز  برای من وحشتناک  است .

خودش هم نباشد ...آن تنگنای قبر و شب اولی که معلوم نیست چه گونه میگذرد ...نفسم را حبس میکند ...

میبینید ...بعد شما ..من هم مردم ...من 17 ساله ای مرد ..و من جدیدی متولد شد ...که نه شجاع است ..و نه کله شق ...

... نه مهربان ...

تولد دومین سال بهشتی شدنتان ..مبارک مادر جون ...

 

+ : هرچند تا ششم تیر فرصت زیاد است ولی امروز به قمری سالروز عروج مادربزرگمان است ...

مصادف با شهادت جد بزرگوارشان ...

+: دوست داشتید فاتحه ای بخوانید برایشان ....

+ : من بچگی هامو دلم میخواد

مشتی پرستو یک کمی گنجشک ...

مادربزرگم رو که پر زد رفت ..

از بس تو این دنیا نمیگنجشک ...

حامد عسکری

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

تلنگــــ ـــ ـــ ـر

نمیدونم چی گفتم ... که اون آدم بهم زنگ زد ...

ولی میدونم زنی که امروز پشت تلفن بود ...

و حرفهایی که از زبونش خارج شد ...

کاری با من کرد ...که تو تمام عمرم ...با همه ی گوشزد های والدینم ...

متوجهش نبودم ....

خدایا جان ...

ممنون ...

گاهی اوقات باید بشکنی ...

تا بزرگ شوی ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان