من که با دیدن عکسی ز حرم می میرم

به منم بال دهی تا بپرم می میرم

دست ارباب همیشه به سر نوکر هست

کم شود گرمی دستت ز سرم میمیرم

من در خانه ی تو پیش خدا میبالم

از درت جمع کنم بال و پرم میمیرم

مثل یک سایل بیچاره سلاحم گریه است

گر نیفتد به رهت این گذرم میمیرم

همه وقت ارزو و خواب و خیالم این است

روی زانوی تو و بین حرم میمیرم

.

شاعر : ؟

.

کربلا نرفته باشی و شب میلاد اربابت باشد ...

کربلا نرفته باشی و همه جا بوی کربلا گرفته باشد ...

کربلا نرفته باشی و گریه های نیمه شبی هم آرامت نکند

کربلا نرفته باشی و دیدن عکس بالای سرت هم ... اشکت را نبندد

کربلا نرفته باشی و بخوانی التماس هایت را ...

.

.

.

پ.ن : خواست از هر دو جهانم شود آسوده خیال ...

پدرم دست مرا داد به دستان حسین ...