ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

افسردگی

قبل تر ها وقتی مسوولیت میگرفت دقیق منظم تحویل میداد ..سر وقت و درجه یک ... 

همین بود که همه وهمه کارهایشان را با او هماهنگ میکردند ...

از او نظر میپرسیدند ازاو کمک میخواستند ...

زندگی بالا و پایین هایش را یکبار نشانش داده بود اما ... آن موقع ها ... پای غرورش به میان نبود ...

خداوند دست گذاشت روی نقطه ضعفش ...

دست گذاشت روی حساس ترین حساسترین وجه زندگی اش...

حالاکه ... غرورش له شده ...

راه رفتنش هم فرق کرده ... نگاهش به دنیا .. به آدمها .. به اهدافش ... به زندگی اش... به همه چیز فرق کرده ...

حالا نه به او کار میسپارند نه با او هماهنگ میکنند نه از او نظر می پرسند ...

شاید توکلش کم بوده .. شایدفقط ادعا بوده ... همه حرف هاش

آنقدر همه چیز بی اهمیت شده که وقتی یک کار مهم که سر انجامش مربوط به چهار ده نفر دیگر غیر خودش هست به او واگذار شد یادش رفت ...

یادش رفت ... آدم دقیق  وآن تایم و درجه یک ... سر انجام و وقت چهارده نفر را ... یادش رفت ...

یادش رفت ...

خدایا توکلم را نگیری ...

فلیتوکل علی الله ...و هو حسبه 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مرا کفایت است .. رحمی کنید

شمارا بخدا ... من طاقت ندارم ..

آرامشم رفته اعتماد بنفسم ،عزت نفسم ، اطمینان قلبم ...بیش از ین خرابم نکنید ...

شمارا بخدا .. آشفته حال ترم نکنید ... طردم نکنید ...دورم نکنید ...

اینجا ماندن های دردآور ... این دیر رسیدن ها .. میکشد مرا آخر .  اما نه .. من کربلا ندیده به کس جان نمیدهم :'(

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان