ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

مکن ای صبح طلوع ...

غروب جمعه همیشه ...

حال و هوای بدی دارد ... و ما همیشه با رفتن به خانه بزرگتر ها .. سعی میکنیم فراموش کنیم غربت غریب عصر جمعه را ... 

اما ...

غروب جمعه امروز اما .... نوعی دیگری است ...

بعد از بیست و اندی روز  که هوای پاک خورده ای و از طبیعت نو بهار لذت برده ای  .... فردا باید بری در آلوده شهر تهران ... سوار مترو شوی 

و شلوغی اول صبح را تحمل کنی و برسی به دانشگاه ... 

و باز روز از نو و روزی از نو ...

خدا کند همه آنهایی که ازشان متنفرم ... فردا مقابل چشمم نیایند : )

تنها دلیل شادیم برای فردا ... دیدن گروه خاص جانمان است ... 

و آن لحظه های دوستداشتنی ...

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

آه ... مادرم ...

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام

 زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی
 داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

 دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم
 با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم

 با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
 با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت

 این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد
 حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد

 زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
 باید کمک کنم، کمرت درد می کند

 آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن
 فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن

 تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
 دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد

 ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
 نگذاشتی طبیب برایت بیاورم

 با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم
 راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم
 
 جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم
 دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم

 جارو نکش! که عطربهشت ست می بری
 روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری

 باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
 ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
 
 گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...
 فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....

 آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی
 خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی

 زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
 حلوای ختم شیرخدا را درست کن
 
 مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری
 دست شکسته جانب دستاس می بری

 جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت
 شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت

 شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟
 آماده کرده ای تو کفن با کدام دست

 حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
 ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه

 حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین
 خونابه های پیرهنت ناله زد حسین
***وحید قاسمی***

بمیرم برا دلتان ... :'(

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان