ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

شد سه سال ...

سه سال متوالی نو  عید ...

همین که شما رفتید ... دنیا برای همه تنگ شد ...

و دانه به دانه رفتند از کنارمان ... خدا بخیر بگذراند ۹۳ را... 

خداکند ۹۴ دیگر نوعید نداشته باشیم ...

در ضمن 

جای خالیتان ... 

مثل همیشه ... 

توی ذق میزند ... ولی دیگر ما یاد گرفتیم تظاهر به فراموشی را ... 

یا اینکه کجا میشود راحت و آسوده گریست بی آنکه کسی بفهمد ... 

همه مان مخفی میکنیم دلتنگی هایمان را ... 

و همه مان هم حسابی دلتنگیم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

چهار پارت مهم

پارت اول :

انتقاد از هنرمندان پاچه خوار

در سایت آپارات حدودا دوروز پیش کلیپی را دیدم از هنرمندان که صادقانه بگویم به نیمه نرسیده صحفه را بستم و رفتم پی کار دیگری انقدر که اذیت کننده بود این فیلم ... 

مضمونش را بخواهم بگویم خلاصه میشود در یک پاچه خواری اساسی از دولت تدبیر وامید (!!!) که باعث شده هنرمندان بی قیدمان احساس راحتتری داشنه باشند .. همان دسته از هنرمندان که هرگز حتا لحظه ای  از زندگی خود را برای شاد کردن دل ما قدم از قدم برنداشته اند و همان دسته از هنرمندان که تنها نپوشیدن ویا بد پوشیدن مسئله زندگیشان است ...

بگذریم ... از هنرمند های این روز ها حرف زدن ... دفتر صد برگی میخواهد و اراده ای آهنین...

و بحق گذشته است آن ایام که هنرمندان در کنار دین و عرفان قدم میزندند ...و زندگیشان عجین با قرآن بود .. ونتیجه اش میشد تعزیه و خلق آثار هنری و به یادماندنی ای مانند آثار باستانی اصفهان .

همه غصه ام از آن فیلم مسخره برای این بود که چرا مردم را باخود همراه میپندارند ...

سرزمین اسلامی ما بالغ بر هفتاد ملیون نفر جمعیت دارد ... بازدید مردم از سینما ها حتا در طول یک هفته کمتر از تعداد نفرات حسینه اعظم زنجان  در روز تاسوعاست ... این آیا به معنی همراهی مردم با هنرمندانی است که حتا لحظه ای به یاد اعتقادات قلبی مردمشان نیستند ؟؟؟

 

من به شخصه از زبان خودم ... واز زبان هم کیشانم .. که نه تند رو هستند و نه معتدل تدبیری و نه فتنه گر جلبکی عرض میکنم ...

لطفا از ما مایه نگذارید ... 

مثل همیشه به کار های مسخره خودتان برسید ...

عزت ملی ما ... که به دست بی تدبیری های این رییس جمهور مثلا مدبرتان ... زیر دست و پا له شد..  مهمترین وسیله ما در برابر مسائل سیاسی بود ... 

لذا ... هیچ هم خوش نیستیم با این دولت ناامیدی و بی تدبیری 


پارت دوم : 

سیب زمینی بِه از وزارت فرهنگ 

در تالار وحدت خیلی شیک و مجلسی تئاتر اجرا میکنند ..بعد تک خوانِ زن چه چه میزند برای حضار ... مثلا تئاتر است دیگر ... غصه ندارد ...بعد هم  نسرین ستوده میاید و کارگردان اثرش را تقدیمش میکند ... 

وزارت ارشاد هم که کمی از سیب زمینی ندارد ..

پ.ن : دلم میسوزد برای پدری که سالیان سال زحمت فرزندی را میکشد ...  تا بشود مایه سربلندی و عزتش ...ولی نهایتا میزند کوزه آبروی پدر را له ولورده میکند ... میرود ...

حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش

 در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

حسین جنتی


پارت سوم :‌

ما بیسوادیم یا شما خدایی ؟

مصلی یعنی محل برگزاری نماز

بیست و سه سال از رحلت امام بزرگوار میگذر د ... هنوووووووز این ساخت مصلی تمام نشده !

 حالا هم که تا حدودی قابل استفاده است 

و مدتی است نماز های جمعه را در مصلی تهران هستیم ...

آقایان به علت برگزاری نمایشگاه .... یعنی چایی که برای نمایش محصولات مختلف از شرکت های مختلف دعوت به عمل میاید برای بهبودی حال مشتری و دسترسی آسان و فروش راحتتر برای کارخانه دارها ... نماز های جمعه را از مصلی به دانشگاه ..یعنی محل کسب علم فرستاندن... 

اینا جدا فازشون چیه ؟‌مگه ما سالن نمایشگاهی نداریم تو تهران آخه !!!!!


پارت چهارم : 

عیدتون مبارک پیشاپیش

سال خوشی داشته باشید :‌)

با آرزوی ظهور حضرت حجت .. روحی فداه 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مادر مهربان

بسم الله

هر روز شاید هزار بازارچه خیریه برای مردمان زحمت کشی که زور بازوهایشان حریف مخارجشان نمیشود  برگزار میشود . ما اما اینبار ...به یاد کودکانی بودیم که شانه های خسته ونحیفشان از سنگینی بار روزگار در حالِ شکستن است .

بازارچه ی خیریه ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها ، خوانِ نعمتی پهن کرده برای همه کودکانِ خانواده های سخت کوشِ درمانده ی سختی های روزگار .

کودکانی که از بیماری های سخت رنج میبرند ... کودکانِ بدون سرپرست ... کودکانِ سخت کوش ِ کار و ....

سفره عظیم مادر مهربان مان "ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها "... این فرصت را به ماهم داده است تا در حد توان خودمان به فرزندان کوچک شهرمان کمکی کنیم .

باشد که هیچ کودکی خاطره ای از گرسنگی نداشته باشد .

منتظرتان هستیم .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

هذا یوم الجمعه

نگاه میکنم از هر طرف سوار تویی

نشسته یک تنه بر صدر روزگار تویی

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم 

به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی

تو را ندیدم و دلتنگم و ... دلم قرص است 

که انتهای خوش صبر انتظار تویی

خزان اگر چه شکسته است شاخه هامان را 

بیا پرستو جان مژده بهار تویی

بخوان به نام گل سرخ، عاشقانه بخوان 

بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی

به رغم ابر سیه جامه روشنایی هست 

که آفتاب بلند طلایه دار تویی

به اعتبار تو امید تازه خواهد شد 

در این زمانه بی مایه اعتبار تویی

اگر چه بخت به من پشت کرده، باکی نیست 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

اسفند ... و یاد مدرسه

این روز ها مدام یاد مدرسه میافتم :)

از همین اوایل اسفند شروع میکردیم پچ پچ های نیامدن آخر اسفند را .. هرچه هم که بزرگتر میشدیم :) مثلا خیلی قوی تر بودیم پس کلا برای یک هفته برنامه میریختیم :)

نجواهایش هنوز یادم هست : 

-من که نمیام .... چیه بابا از اول مهر تا حال نفس نتونستیم بکشیم ...(داش مشتی کلاس)

- من دوست دارم بیاما ولی بلیطمون برای یالقوز آباد افتاده 23 اسفند :)))    ( از اون اعصاب خورد کنای فیگوری )

- من تابع جمعم :) (پایه های کلاس)

- من مامانم نمیذارن ... باید بیام (این مورد شخص شخیص خودم هستم :))) چون والده مدیر مدرسه بودند تا 28 ام باید کلاسا رو میرفتم :| )

- من میخوام بیام ... ازدرس نزنید ما میایم ما ( خرخون هااااااااا :((((  حیف که رفیق فابام بودن وگرنه به ملکوت اعلا پیوندشون میدادم :)))  )

- بچه ها امضا کنین نمیاین ... الان بگین نمیاین بعدا بیاین کشتمتوناااا (داش مشتی ها) 

یادش بخیر چه قدر خوب  و دوستداشتنی بود :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان