ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

۱۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها ...


تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید
خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم .....

ali akbar

خون دل :

علی به خاطر من چـشـم هات را وا کـن
مگـر بــمـیـرم و باور کنم عزایت را


دلـم شـبـیه وجـود تـو پاره پاره شده
گرفـته سرخی خون روی با صفایت را


تـمـام زخـمـی و پـیش پـدر نمی نالی
بنازم ایـن هـمه خودداری و حیایت را


خـدا مگـر به من آغوش چند تا بدهد
که تا بـغـل بکـنم تکه تکه هایت را


چـقــدر تـلخ و غـریـبانه تجربه کردم
به محـض دیدن تـو درد بـینهایت را

علی اصغر ذاکری

++ : غوغایی است این مداحی جواد مقدم   ای جانم تازه جوانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

السلام علی الشیب الخضیب ...

دارد شروع میشود ...ماه ماتمت ...

دارم هلاک میشوم ...بهر دیدنت ...

کربلا نرفتم و شروع شد محرم ... دلم چه طور باید بشکند ... تا مرا هم ببری آقا ؟

دل نوشت :

باران معرفت ز سحاب محرم است
آباد آن دلی که خراب محرم است

کلامی زنجانی

دل نوشت :

روضه شروع شد دل ما را بیاورید
سرمایه ام، سلاح بکا را بیاورید

یک سال میشود که پرم وا نمیشود
دستم به آسمان تو بالا نمیشود

یک سال میشود که دلم خاک خورده است
این چشم خشک راه به جایی نبرده است

حالا شروع تازه برایم فراهم است
تحویل سال سوخته گان از محرم است

پرواز عشق با پر گریه میسر است
توبه به پای روضه اگر شد چه بهتر است

تعلیم درس عشق که در روضه میشود
بالاتر از مکاتب صد حوزه میشود

این عشق پر بهاست به عالم نمیدهم
من طعم چای روضه به زمزم نمیدهم

اینجا فرشته های خدا صف کشیده اند
هر قطره قطره اشک شما را خریده اند

این لحظه ها چقدر پر از نور میشویم
چه ساده از عذاب خدا دور میشویم

دلتنگ روضه هستم و دلتنگ کربلا
با گوشه نگاه بفرما بزن مرا


حسین کردی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

هر قطره چکیده به دریا نمی رود ...

ما از قدیم شهره افلاک گشته ایم
زمزم نخورده ایم ولی پاک گشته ایم
قالو بلی نگفته اسیر کسی شدیم
آری به پای مقدم او خاک گشته ایم  
ما را درون ظرف ولا نرم کرده اند 
آنجا جدا ز هر خس وخاشاک گشته ایم 
ما خاک بوده ایم ومبدل به گل شدیم 
با قطره های کوثر نمناک گشته ایم  
با نام او خدا به گل ما دمیده است 
قدریم و برتر از همه ادراک گشته ایم 
با لطف حق ز عالمیان سر شدیم ما
از شیعیان حضرت حیدر شدیم ما

محمد علی بیابانی

پ.ن:

مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو 

اشهد ان علی ولی الله بگو ....

لطیفیان

دل نوشت :  

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)

خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری می‌شناسیدش : علی ست 

قاسم صرافان ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

او که هرگز نتوان یافت همانندش را ...

حالا تو بخش بخش شدی «ح» شدیّ و «سین»

حالا تو را هِجا به هِجا گریه می کنم

تو در ازای اشک به من کربلا بده

من در ازای کرب و بلا گریه می کنم


تو همانی که دلم لک زده لبخندش را ...

او که هرگز نتوان یافت همانندش را ...

کاظم بهمنی 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی


نیمی از جان مرا بردی ، محبت داشتی
نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی
دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی

من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی

سجاد سامانی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان