ای خم چرخ از خم ابروی تو ...

هرکه از دوست تحمل نکند ... عهد نپاید ...

میلاد اربابــــــ

من که با دیدن عکسی ز حرم می میرم

به منم بال دهی تا بپرم می میرم

دست ارباب همیشه به سر نوکر هست

کم شود گرمی دستت ز سرم میمیرم

من در خانه ی تو پیش خدا میبالم

از درت جمع کنم بال و پرم میمیرم

مثل یک سایل بیچاره سلاحم گریه است

گر نیفتد به رهت این گذرم میمیرم

همه وقت ارزو و خواب و خیالم این است

روی زانوی تو و بین حرم میمیرم

.

شاعر : ؟

.

کربلا نرفته باشی و شب میلاد اربابت باشد ...

کربلا نرفته باشی و همه جا بوی کربلا گرفته باشد ...

کربلا نرفته باشی و گریه های نیمه شبی هم آرامت نکند

کربلا نرفته باشی و دیدن عکس بالای سرت هم ... اشکت را نبندد

کربلا نرفته باشی و بخوانی التماس هایت را ...

.

.

.

پ.ن : خواست از هر دو جهانم شود آسوده خیال ...

پدرم دست مرا داد به دستان حسین ...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

شعبان الـــــذی ....

وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَی عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی

آنچه را در دل من می‏گذرد می‏دانی، از نیاز من آگاهی، ضمیر و درونم را می‏شناسی و فرجام و سرانجام زندگی و مرگم از تو پنهان نیست. آنچه را که می‏خواهم بر زبان آورم و از خواسته‏ام سخن بگویم و به حسن عاقبتم امید بندم، همه را می‏دانی.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَی آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی

در آنچه تا پایان عمرم و از نهان و آشکارم خواهد بود، قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست.


إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّــــــــــــــــــــذِی یَرْزُقُنِی

وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْـــــــــــــــصُرُنِی

خدایا! اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟

و اگر خوارم کنی، کیست که یاریم کند؟

چه قدر خدارا شاکرم برای وجود این سه ماه .... رجب و شعبان و رمضان ...

پر توفیق باشیم ان شاءالله ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

بهشتــــ .

دلم نوشتن میخواهد ... یک نوشتن مداوم... یک نوشتن سرشار از ایده و آینده ....

الان اما ... کلا درِ ذهنمان را بسته ایم ... و اصلا اجازه ی تراوشات ادبی نمی دهیمش ...

میترسم یادم برود تمام حرفهایی که در سرم جا تنگ کرده اند .... 

پ.ن : بیست و چهار اردیبهشت .... یک روز به تمام معنا بهشت است ... یک روز خاص و پر مغز ...

خدا حافظ آن باشد که معنی بخشید به چنین روزی ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مکن ای صبح طلوع ...

غروب جمعه همیشه ...

حال و هوای بدی دارد ... و ما همیشه با رفتن به خانه بزرگتر ها .. سعی میکنیم فراموش کنیم غربت غریب عصر جمعه را ... 

اما ...

غروب جمعه امروز اما .... نوعی دیگری است ...

بعد از بیست و اندی روز  که هوای پاک خورده ای و از طبیعت نو بهار لذت برده ای  .... فردا باید بری در آلوده شهر تهران ... سوار مترو شوی 

و شلوغی اول صبح را تحمل کنی و برسی به دانشگاه ... 

و باز روز از نو و روزی از نو ...

خدا کند همه آنهایی که ازشان متنفرم ... فردا مقابل چشمم نیایند : )

تنها دلیل شادیم برای فردا ... دیدن گروه خاص جانمان است ... 

و آن لحظه های دوستداشتنی ...

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

آه ... مادرم ...

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام

 زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی
 داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

 دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم
 با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم

 با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
 با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت

 این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد
 حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد

 زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
 باید کمک کنم، کمرت درد می کند

 آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن
 فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن

 تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
 دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد

 ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
 نگذاشتی طبیب برایت بیاورم

 با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم
 راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم
 
 جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم
 دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم

 جارو نکش! که عطربهشت ست می بری
 روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری

 باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
 ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
 
 گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...
 فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....

 آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی
 خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی

 زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
 حلوای ختم شیرخدا را درست کن
 
 مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری
 دست شکسته جانب دستاس می بری

 جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت
 شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت

 شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟
 آماده کرده ای تو کفن با کدام دست

 حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
 ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه

 حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین
 خونابه های پیرهنت ناله زد حسین
***وحید قاسمی***

بمیرم برا دلتان ... :'(

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

شد سه سال ...

سه سال متوالی نو  عید ...

همین که شما رفتید ... دنیا برای همه تنگ شد ...

و دانه به دانه رفتند از کنارمان ... خدا بخیر بگذراند ۹۳ را... 

خداکند ۹۴ دیگر نوعید نداشته باشیم ...

در ضمن 

جای خالیتان ... 

مثل همیشه ... 

توی ذق میزند ... ولی دیگر ما یاد گرفتیم تظاهر به فراموشی را ... 

یا اینکه کجا میشود راحت و آسوده گریست بی آنکه کسی بفهمد ... 

همه مان مخفی میکنیم دلتنگی هایمان را ... 

و همه مان هم حسابی دلتنگیم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

چهار پارت مهم

پارت اول :

انتقاد از هنرمندان پاچه خوار

در سایت آپارات حدودا دوروز پیش کلیپی را دیدم از هنرمندان که صادقانه بگویم به نیمه نرسیده صحفه را بستم و رفتم پی کار دیگری انقدر که اذیت کننده بود این فیلم ... 

مضمونش را بخواهم بگویم خلاصه میشود در یک پاچه خواری اساسی از دولت تدبیر وامید (!!!) که باعث شده هنرمندان بی قیدمان احساس راحتتری داشنه باشند .. همان دسته از هنرمندان که هرگز حتا لحظه ای  از زندگی خود را برای شاد کردن دل ما قدم از قدم برنداشته اند و همان دسته از هنرمندان که تنها نپوشیدن ویا بد پوشیدن مسئله زندگیشان است ...

بگذریم ... از هنرمند های این روز ها حرف زدن ... دفتر صد برگی میخواهد و اراده ای آهنین...

و بحق گذشته است آن ایام که هنرمندان در کنار دین و عرفان قدم میزندند ...و زندگیشان عجین با قرآن بود .. ونتیجه اش میشد تعزیه و خلق آثار هنری و به یادماندنی ای مانند آثار باستانی اصفهان .

همه غصه ام از آن فیلم مسخره برای این بود که چرا مردم را باخود همراه میپندارند ...

سرزمین اسلامی ما بالغ بر هفتاد ملیون نفر جمعیت دارد ... بازدید مردم از سینما ها حتا در طول یک هفته کمتر از تعداد نفرات حسینه اعظم زنجان  در روز تاسوعاست ... این آیا به معنی همراهی مردم با هنرمندانی است که حتا لحظه ای به یاد اعتقادات قلبی مردمشان نیستند ؟؟؟

 

من به شخصه از زبان خودم ... واز زبان هم کیشانم .. که نه تند رو هستند و نه معتدل تدبیری و نه فتنه گر جلبکی عرض میکنم ...

لطفا از ما مایه نگذارید ... 

مثل همیشه به کار های مسخره خودتان برسید ...

عزت ملی ما ... که به دست بی تدبیری های این رییس جمهور مثلا مدبرتان ... زیر دست و پا له شد..  مهمترین وسیله ما در برابر مسائل سیاسی بود ... 

لذا ... هیچ هم خوش نیستیم با این دولت ناامیدی و بی تدبیری 


پارت دوم : 

سیب زمینی بِه از وزارت فرهنگ 

در تالار وحدت خیلی شیک و مجلسی تئاتر اجرا میکنند ..بعد تک خوانِ زن چه چه میزند برای حضار ... مثلا تئاتر است دیگر ... غصه ندارد ...بعد هم  نسرین ستوده میاید و کارگردان اثرش را تقدیمش میکند ... 

وزارت ارشاد هم که کمی از سیب زمینی ندارد ..

پ.ن : دلم میسوزد برای پدری که سالیان سال زحمت فرزندی را میکشد ...  تا بشود مایه سربلندی و عزتش ...ولی نهایتا میزند کوزه آبروی پدر را له ولورده میکند ... میرود ...

حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش

 در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !

حسین جنتی


پارت سوم :‌

ما بیسوادیم یا شما خدایی ؟

مصلی یعنی محل برگزاری نماز

بیست و سه سال از رحلت امام بزرگوار میگذر د ... هنوووووووز این ساخت مصلی تمام نشده !

 حالا هم که تا حدودی قابل استفاده است 

و مدتی است نماز های جمعه را در مصلی تهران هستیم ...

آقایان به علت برگزاری نمایشگاه .... یعنی چایی که برای نمایش محصولات مختلف از شرکت های مختلف دعوت به عمل میاید برای بهبودی حال مشتری و دسترسی آسان و فروش راحتتر برای کارخانه دارها ... نماز های جمعه را از مصلی به دانشگاه ..یعنی محل کسب علم فرستاندن... 

اینا جدا فازشون چیه ؟‌مگه ما سالن نمایشگاهی نداریم تو تهران آخه !!!!!


پارت چهارم : 

عیدتون مبارک پیشاپیش

سال خوشی داشته باشید :‌)

با آرزوی ظهور حضرت حجت .. روحی فداه 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

مادر مهربان

بسم الله

هر روز شاید هزار بازارچه خیریه برای مردمان زحمت کشی که زور بازوهایشان حریف مخارجشان نمیشود  برگزار میشود . ما اما اینبار ...به یاد کودکانی بودیم که شانه های خسته ونحیفشان از سنگینی بار روزگار در حالِ شکستن است .

بازارچه ی خیریه ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها ، خوانِ نعمتی پهن کرده برای همه کودکانِ خانواده های سخت کوشِ درمانده ی سختی های روزگار .

کودکانی که از بیماری های سخت رنج میبرند ... کودکانِ بدون سرپرست ... کودکانِ سخت کوش ِ کار و ....

سفره عظیم مادر مهربان مان "ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها "... این فرصت را به ماهم داده است تا در حد توان خودمان به فرزندان کوچک شهرمان کمکی کنیم .

باشد که هیچ کودکی خاطره ای از گرسنگی نداشته باشد .

منتظرتان هستیم .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

هذا یوم الجمعه

نگاه میکنم از هر طرف سوار تویی

نشسته یک تنه بر صدر روزگار تویی

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم 

به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی

تو را ندیدم و دلتنگم و ... دلم قرص است 

که انتهای خوش صبر انتظار تویی

خزان اگر چه شکسته است شاخه هامان را 

بیا پرستو جان مژده بهار تویی

بخوان به نام گل سرخ، عاشقانه بخوان 

بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی

به رغم ابر سیه جامه روشنایی هست 

که آفتاب بلند طلایه دار تویی

به اعتبار تو امید تازه خواهد شد 

در این زمانه بی مایه اعتبار تویی

اگر چه بخت به من پشت کرده، باکی نیست 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان

اسفند ... و یاد مدرسه

این روز ها مدام یاد مدرسه میافتم :)

از همین اوایل اسفند شروع میکردیم پچ پچ های نیامدن آخر اسفند را .. هرچه هم که بزرگتر میشدیم :) مثلا خیلی قوی تر بودیم پس کلا برای یک هفته برنامه میریختیم :)

نجواهایش هنوز یادم هست : 

-من که نمیام .... چیه بابا از اول مهر تا حال نفس نتونستیم بکشیم ...(داش مشتی کلاس)

- من دوست دارم بیاما ولی بلیطمون برای یالقوز آباد افتاده 23 اسفند :)))    ( از اون اعصاب خورد کنای فیگوری )

- من تابع جمعم :) (پایه های کلاس)

- من مامانم نمیذارن ... باید بیام (این مورد شخص شخیص خودم هستم :))) چون والده مدیر مدرسه بودند تا 28 ام باید کلاسا رو میرفتم :| )

- من میخوام بیام ... ازدرس نزنید ما میایم ما ( خرخون هااااااااا :((((  حیف که رفیق فابام بودن وگرنه به ملکوت اعلا پیوندشون میدادم :)))  )

- بچه ها امضا کنین نمیاین ... الان بگین نمیاین بعدا بیاین کشتمتوناااا (داش مشتی ها) 

یادش بخیر چه قدر خوب  و دوستداشتنی بود :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مونا نصراله ییان