نگاه میکنم از هر طرف سوار تویی

نشسته یک تنه بر صدر روزگار تویی

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم 

به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی

تو را ندیدم و دلتنگم و ... دلم قرص است 

که انتهای خوش صبر انتظار تویی

خزان اگر چه شکسته است شاخه هامان را 

بیا پرستو جان مژده بهار تویی

بخوان به نام گل سرخ، عاشقانه بخوان 

بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی

به رغم ابر سیه جامه روشنایی هست 

که آفتاب بلند طلایه دار تویی

به اعتبار تو امید تازه خواهد شد 

در این زمانه بی مایه اعتبار تویی

اگر چه بخت به من پشت کرده، باکی نیست 

مرا هزار امید است و هر هزار تویی ...